ساقی نامه

مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست / که به پیمانه کشی شهره شدم روز الست

ساقی نامه

مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست / که به پیمانه کشی شهره شدم روز الست

یادداشت های شخصی من درباره‌ی اتفاقات زندگیم و مهارت‌هایی که باید کسب کنم :)

دانشجوی شیمی کاربردی
که علاقه‌مند به یادگیری مهارت های ارزش‌آفرینی و Aftereffects هستم :)

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

کتاب :)

دوشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۹:۰۶ ب.ظ

من هم مثل خیلی های دیگر معتقدم که هنوز هم کتاب الکترونیکی جای کتاب کاغذی را نمی گیرد اما اقتضای زندگی این روزها طوری است که نمی شود بعضی کتاب هایی که خیلی دوستشان داری و بعضاً وزنشان از نیم کیلو تجاوز می کند را داخل کیفت بیندازی و این ور و آن ور ببری، به خاطر همین است که حدود دو سالی می شود از اپلیکیشن های کتاب‌خوان استفاده می کنم، مثل فیدیبو و کتابراه.

این روزها نمایشگاه کتاب برپاست و من به جای کتاب‌های کاغذی نمایشگاه، چند کتاب از فیدیبو و کتابراه خریده‌ام، بعد از کتاب «قدرت عادت»، شاید از بهترین کتاب‌هایی باشد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۱:۰۶
ساقی نبی لو

متممِ جان :)

جمعه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۷، ۰۹:۴۹ ب.ظ


خیلی کوچیک تر که بودم، سریال "مدیر کل" رو که پخش می کردند، عاشق این سریال بودم. 

وقتی که آخرین قسمتش پخش شد، یادمه وقتی رفته بودم تو کوچه و دوچرخه سواری می کردم، به دور از چشم بقیه، کلی اشک ریختم بخاطر تموم شدن ِ این سریال. 

حالا داشتم به این فکر می کردم که چقدر خوبه که متمم هیچ وقت تموم نمی شه.  :)

تو این 283 روز که کاربر متمم شدم، انقدر احساس تعلق خاطر به این سایت پیدا کردم که وقتی واردش می شم، کاملا حس می کنم که منم عضوی از این مجموعه‌ی چند هزارنفری‎ام و انگار وارد ِ خونه‌ی خودم شدم، بس که حس خوب و نزدیکی بهش دارم. 

دیگه چند وقتی می‌شه برحسب عادت هروقت گوگل کروم رو باز می کنم، ناخودآگاه بین بوک مارک‌هام دستم می ره رو سایت متمم.

البته ناگفته نماند این حس رو کم کم نسبت به سایت مکتب‌خونه هم پیدا کردم و اونجارو هم خونه‌ی خودم می‌دونم. 

گاهی وقتا واقعا دلم می‌خواد فقط براشون ایمیل تشکر بزنم و بهشون بگم که چقدر ممنونم که این سایت‌هارو راه انداختن ولی خب ترجیح می‌دم وقتشون صرفِ خوندنِ ایمیل‌هایی بشه که کسی سوالی توش داره و یا احیانا به مشکلی برخورده...


بعدِ آشنایی با این دوتا سایت به این رسیدم که واقعاً انسان شدن و در مسیر انسانیت گام برداشتن، نه با تحصیلاتِ آکادمیک بلکه با تلاش و کوشش فردی و البته آموزش هایی ایجاد می‌شه که هیچ‌چیزی جز عشق به خیر رساندن به انسان پشتش نیست. :) 

قطعاٌ این آموزش ها خیلی بیشتر از هر تحصیلات ِ آکادمیکِ دانشگاهی، جامعه‌ی من رو درخشنده‌تر و پر از مهارت‌های کاربردی می‌کنه. 


کاش روزی برسه که هرکس در هر جایگاهی می شینه، صرفاً بر اساس ِ مهارت و سوادیه که داره و می تونه به جامعه ش خیر برسونه، نه به واسطه‌ی مدرکی که در دست داره. 


#متمم

ٌ#مکتب_خونه



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۴۹
ساقی نبی لو

عادتِ بد

چهارشنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۶، ۰۳:۴۵ ب.ظ

یکی از عادت هایی که همیشه خیلی اذیتم کرده این بود که (شاید بشه گفت ناخودآگاه) همیشه خودم رو با آدم های موفقی مقایسه کردم که حدود 10 سال و بیشتر باهام اختلاف سنی دارند و همیشه غصه خوردم که چرا من انقدر عقبم. قبل ترها به اختلاف سنی توجه نمی کردم و فقط به این فکر می کردم که خیلی عقبم و خیلی کارا باید می کردم و نکردم...
مدتیه دارم سعی می کنم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۶ ، ۱۵:۴۵
ساقی نبی لو

چرا انصراف؟

جمعه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۶، ۱۲:۱۹ ق.ظ

الان که شروع کردم به نوشتنِ این حرف ها، احساس می کنم در زندگیم تو نقطه ای ایستادم که هیچ وقت حتی تصورش رو هم نمی کردم، تا به حال هیچ وقت انقدر احساس خوشبختی نکرده بودم، انقدر احساس رهایی...
می خواستم در این پست راجع به دلیل انصرافم از دانشگاه بنویسم، در حالی که فقط 15 واحد از درسام باقی مونده بود و بعضی ها بهم گفتن که چقدر دیوونه ام که این کارو کردم. فقط 15 واحد مونده دیگه، بخونم و تموم شه...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۶ ، ۰۰:۱۹
ساقی نبی لو

به بهانه ی پروژه ی درس ارزش آفرینی -1

جمعه, ۱۰ آذر ۱۳۹۶، ۰۴:۱۲ ب.ظ



یکی از روش هایی که معمولا خیلی کمک می کنه تا بتونیم ایده های جدید بدیم اینه که بشینیم داستان یک روز از زندگیمون رو بنویسیم. قطعاً تو این داستان لحظات سخت و لحظات خوشی وجود داره، یعنی به بخش هاییش خیلی راحته و یه بخش هاییش هم خیلی سخته و معمولاً خیلی باهاش درگیریم، مثلا من صبح از خواب بیدار می شم، شروع می کنم به آماده کردن صبحانه، بعد وسایل صبحانه رو جمع می کنم، نسکافه م رو آماده می کنم و تا دماش معتدل بشه (!) سریع لباسامو می پوشم و در حین آماده شدن و جمع کردن وسایل، نسکافه م رو می خورم. یکی از مشکل ترین بخش های هر روز من

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۶ ، ۱۶:۱۲
ساقی نبی لو

پتانسیل های مترو!

چهارشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۶، ۱۲:۵۰ ق.ظ


مترو



#مترو
#تقویت_مهارت_های_فردی


یکی از چیزهایی که امروز بهش رسیدم اینه که مترو واقعاً جای خوبیه برای این‌که بتونیم خیلی از خطاهای رفتاری خودمون رو اصلاح کنیم. تعاملات کوتاه مدتی که در مترو شکل می گیره، باعث می شه من بهتر بتونم اشتباهاتم رو بفهمم. نه این که فکر کنم در اون مدت 40-50 دقیقه، آدم اثر عمیق بدی نمی گذاره ولی حداقل می تونه بهتر خطاهای کوچیکش رو بشناسه و رفع کنه(خطاهای شخصی و نه فرهنگی)، به شناخت رسیدن از این شیوه اثراتِ بد کمتری داره تا این که

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۶ ، ۰۰:۵۰
ساقی نبی لو

یه شروع دوباره :)

دوشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۶، ۰۹:۴۲ ب.ظ


از وقتی خیلی جدی تر و مصمم تر از قبل وارد جمع متممی ها شدم، دلم خواست دوباره مثل سال ها پیش وبلاگ بنویسم.
واقعا نه برای خونده شدن (مثل همون موقه ها)، بلکه برای تمرین نوشتن و ترسیم راهی که تصمیم گرفتم که برم.
برای ثبت مهارت هایی که کسب کردم، ثبت چیزهایی که واقعاً در وجود خودم وسعت پیدا کرده. (خیلی از بچه های متمم هم وبلاگ می نویسند)

هرچند حسرت می خورم که چرا چند سال زودتر با این راه (و با این سایت) آشنا نشدم ولی شاید به قول همون ضرب المثل معروف،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۶ ، ۲۱:۴۲
ساقی نبی لو

زندگیِ ِ اسمسی

شنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۴، ۰۴:۳۳ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۶ دی ۹۴ ، ۱۶:۳۳
ساقی نبی لو

بدون ِ تو هیچم *

دوشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ۰۹:۵۵ ق.ظ


جز این آرزوم نیست این روزا که خودت باشی 

و برای او ...



* عنوان : یکی از آهنگای رضا یزدانی 



:: یاعلی :: 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۴ ، ۰۹:۵۵
ساقی نبی لو

"یوم الحسره "

چهارشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۵۱ ق.ظ


امشب از لحظه ای که دم در خونه ی آجیم اینا ازشون خداحافظی کردم ، دلم گرفت ... 

از اینکه قراره بازم 3 ماه خونه نباشم ، 3 ماه مثل حالا با خیال راحت نبینم خونواده مو . 

خونه که رسیدم دلشوره ی عجیبی گرفته بودم تا اینکه بلخره گریه م امون نداد و تا جایی که می تونستم و چشمام اجازه می داد گریه کردم . نه برای دوری و دلتنگی چون می دونم زود برام عادی می شه و ازین لحاظ سخت نیس برام . 

فقط فقط از روی پشیمونی ، از حسرت ِ عمیقی که تو دلم ایجاد شد ... 

برگشتم به روزهای این 3 ماه تابستون نگاه کردم . هرچقدر گشتم دیدم هیچ کاری برا خونواده م نکردم. بجز مشغول بودن به کارای خودم ، هیچ خدمتی به پدر و مادرم نکردم . 

به این فکر کردم که از اول تابستون تاحالا چقدر تغییر کردم ، چقدر رو رشد خودم کار کردم و دیدم که هیچ ... هیچ چیزی عوض نشده ... من هنوزم با پدر و مادرم همونجوری رفتار می کنم ... هنوزم تو عبادات خودم همونقدر سهل انگارم ... هنوزم ... هنوزم همه چی مثل قبله ... تو دلم فکر می کردم کاش ... کاش ... کاش ... پشیمونی عمیقی همه ی وجودمو گرفت ... 


یه ذره تونستم بچشم که یعنی چی " یوم الحسره "  ...

هیچ عذابی بالاتر از پشیمونی و حسرت نیست ... هیچ چیزی وجود آدمو نمیتونه مثل حسرت بسوزونه ... 

همه ی عذاب آخرت ما از همین پشیمونی و حسرتمونه ... 

واقعا بعضی حسرت ها هست که تمام وجود ِ آدمی رو له می کنه  

حالا این یه نمونه ی کوچیکی بود که می تونستم امید داشته باشم که جبران کنم و اینطوری دردش وجودمو مچاله کرد ، چه برسه به روزی که دیگه هیچ کاری ازم بر نمیاد ... 


کاش وقتی فرصتمون برای بودن تو این دنیا تموم می شه ، هیچ حسرتی به دلمون نباشه ... 


:: یاعلی :: 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۵۱
ساقی نبی لو